افسانه خواندن و افسانه شنیدن، یکی از نیازمندیهای روح آدمی است. نیروی تخیل و تصور مردم و باورهای عامیانه افسانهها را میسازد وگویندگان و نویسندگان و خیالپرستان آن را قالبریزی میکنند. حتا در کتابهای آسمانی هم قصهها و افسانههایی برای راهنمایی و ارشاد و تنبیه مردم نقل شدهاست.
افسانهها در ادبیات منثور و منظوم ایران جایگاه بلندی دارند. فردوسی بزرگ، آفرینندهی حماسهی ملی ایران و نظامی گنجوی و گویندگان دیگر پارسی، از شاهان و شهریاران و پهلوانان و از کارهای شگرف آنان افسانهها آوردهاند. نثرنویسان نیز به صورت کتاب مستقل و چه در ضمن کتابهای پند و اخلاق، افسانههای فراوانی از خود به یادگار گذاشتهاند. اما علاوه بر این افسانههای مکتوب، قصهها و افسانههای زیبای بسیاری چون گنجینههایی گرانبها در سینهی مردم (پیرزنان و پیرمردان) ایرانزمین در روستاییان و کوهنشینان مدفون است. این افسانهها را آنان نیز از پدربزرگها و مادربزرگها و سالخوردگان شنیدهاند؛ داستانهایی که نسل به نسل و دهان به دهان چرخیدهاند و در هر روایت چیزی از آن کم و یا به آن افزوده شدهاست.
لرستان از نظر دیرینهشناسی، یکی از کهنترین پایگاههای زیستی و آفرینشهای فرهنگی در جهان است و آثاری که از عصر پارینهسنگی تا دورهی نوسنگی در این دیار کهن به دست آمده، گواه این امر است.
مردم این دیار، فرهنگی دیرپا و ارزشمند دارند که این فرهنگ از بطن کنشها و چالشها برخاسته است. این قوم سرفراز که نامش با عظمت ایران زمین گره خورده، دارای امتیازاتی است که در نوع خود کمنظیر و گاه بینظیرند.
شیرمردان و شیرزنان این قوم، اولین اسبسواران حماسی تاریخ بشریتاند و مفرغاش از شاهکارهای تکرار نشدنی است. ساختار این تندیسهای مفرغی، هنرمندان جهان را به شگفتی واداشتهاند. این تندیسها هم اکنون در موزههای مطرح دنیا گردن آویز افتخار ایران زمیناند.
در ابعاد حماسی، این قوم دارای مردانی چون «آریوبرزن» است که اسکندر مقدونی را تا سرحد شکست به زانو درآورد و شیرمردی چون «سردار اسعد» که هنوز شیههی اسبش تهران را ازخواب استبدادزده بیدار میکند. این دیار زادگاه شیرزنانی چون «قدمخیر» است، که نام و نشانش تا ابد بر آسمان افتخارات قوم لر میدرخشد. « جان ادموندز» در کتاب «سفرنامهی لرستان» مینویسد:«قدم خیر لرستانی، دختر کدخدا قنی همراه با برادرانش باباخان و عباسخان با حکام وقت میجنگد.»
لرستان، کهن سرزمینی با آداب و رسوم و فرهنگی چندهزار ساله است که در بین داشتههای ارزشمند فرهنگی آن، حکایتها و افسانهها و قصهها، جایگاه ویژهای دارند. سرچشمهی این افسانهها بسیار قدیمی و سرایندگانشان، گمنام است.
این متلها و افسانهها نمایندهی روح یک ملت است و از طبقات مردمان گمنام و بیسواد_ اما با استعداد_ گرفته شدهاند.
شبهای طولانی و سرد زمستان، در خانههای ساده و پر از صفای روستا و چادرهای ایلیاتی بهترین فرصت برای جمع شدن افراد خانواده دور «تژگاه»های گرم بود تا در این جمع گرم و صمیمی، بزرگترها و سالخوردگان، به ویژه پدربزرگان و مادربزرگان برای کودکان افسانه نقل کنند و کودکان غرق در دنیای افسانهها شوند.
متاسفانه در دنیای جدید و مدرن، با یورش تکنولوژی، دیگر تژگاه گرم خانوادهها با سرمای بیاعتناییها رو به فسردگی و خاموشی میرود و افسانهها و متلها و ترانههای ناب عامیانه رو به فراموشی و مرگ ابدی میروند تا برای همیشه در سینهی حافظان و نگهبانان قدیمیشان محبوس و به خاک سپرده شوند.
یکی از آسیبهای تاریخی در حوزهی فرهنگ و ادبیات لرستان، فقدان فرهنگ مکتوب است. مردم این دیار در عین داشتن یک تمدن دیرینه و تاریخی، دارای فرهنگی شفاهی بودهاند و آثار بهجا مانده از گذشته، مانند شعرها، ترانهها، افسانهها و متلها و … به صورت شفاهی و سینه به سینه انتقال یافته و این امر موجب شده، آثار کمی از این قوم به نسل امروز منتقل شود.
شوربختانه امروزه این افسانههای کهن رو به خاموشی میروند و آنچه مایهی نگرانی و تاسف است، از بین رفتن و نابودی این گنجینههای گرانبهاست که از پیشینیان و گذشتگان به یادگار ماندهاند و تنها سینهی سالخوردگان، آخرین نگهبان این گنجینههاست. پس وظیفه همگان، به ویژه اهالی فرهنگ و قلم این دیار است که پیش از نابودی این گنجینههای ناب، آنها را از هر جایی که پنهان است بیرون آورند و برای آیندگان ثبت کنند. اگر در جمعآوری و ثبت این افسانههای ناب غفلت شود، قسمت عمده فرهنگ عامهی این دیار فراموش و یا نابود میشود.
هوشنگ جودکی”هلوش”