حکایتِ یک رسالت؛
ستایشگر معلمی هستم…
فرشید گلهداری
نویسنده و خبرنگار
بله! “ستایشگر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشهها را.» در جامعه انسانى، اصلیترین کار، تعلیم و تربیت است و کسى که این رسالت را به دوش مىکشد تنها معلم است. انسان در بدو تولد در نهادی به نام خانواده چشم به دنیا میگشاید و در آغاز زندگی خود، خانواده بهعنوان جامعهای کوچک، سعی در تعلیم و تربیتِ او دارد و پدر و مادر اولین الگو و اولین معلمان زندگی انسان محسوب میشوند و همینکه انسان دوره طفولیت را پشت سر گذاشت، باید وارد جامعه و نهاد بزرگترش شود و اینجاست که با نهاد مدرسه آشنا و روند جامعهپذیرشدنش شکل میگیرد.
اما اینرسالت بزرگ از دوره کودکى و تحصیلات ابتدایى تا دوره جوانى و تحصیلات عالى، بر عهده انسانهاى شریف، قانع و وظیفهشناسى است که از سر تعهد و دلسوزى به ساختن و شکلدهى آیندهسازان این مرز و بوم مشغولند؛ آنهم با نامِ عظیم معلم، که قرآن کریم از خداوند بهعنوان تعلیمدهنده یاد میکند و همچنین از پیامبران الهی بهعنوان معلمان راهِ هدایت یاد کرده است.
بیتردید، آموزش و پرورش، محلی برای خیانت و کمکاری نیست و تنها جای خدمت، آنهم در جهتاعتلای اهداف آموزشی و توسعه و آبادانی کشور است، چرا که مهمترین رسالت نهادِ عالی چون آموزش و پرورش، شکوفایی و تربیتِ استعدادها در پرورش خِرَدِ انسانها است، ایننهاد در راستای کار انبیای الهی و در جهت عقلپروری و خردمندی و تربیت انسانهایی صالح و عالم است که از عهده افراد عادی خارج خواهد بود. بدونشک دشوارترین کار در روی زمین بر دوشِ معلمان قرار گرفته است.
معلم است که قوههای درون انسان را به فعل میرساند و ذهن انسان را در ورای علم میبرد و در نهایت تحویل جامعه میدهد، بدونشک، در جامعه، بالاتر از تعلیم و تربیت امری وجود ندارد، زیرا معلمان سازنده نسلی میشوند که سازنده و نقشآفرین در جامعه هستند.
آموزش و پرورش کارخانه انسانسازی است و اهمیت آنان از هر سازمان و نهاد دیگری بیشتراست و بدونشک رشد و ترقی جامعه در گرو توسعه آموزش و پرورش خواهد، معلم در خط مقدم تعلیم و تربیت است و باید در جهت کرامت و عزت انسانی نقش اول و اساسی را داشته باشد، فراموش نکنیم که امثال شهید حسین فهمیده، محصول همین آموزش و پرورش صحیح بودند.
و اما بهترین معلمم؛ معلم ورزش من! امروز قلم را برداشتهام تا از تو و خوبیهایت بگویم، من هنوز هم شما را در آیینه عشق میبینم و قدردان زحمات بیکرانتان هستم، شما معلم روح و جسم من بودید و در سرما و گرما، در حیاط مدرسه به من چگونه خوب زیستن را یاد دادید، به من آموختیو که چگونه میتوانم در حوزه خودم فردی مفید باشم، همیشه میخندیدید و ظاهری آراسته هم داشتی، از نگاهتان نیرو میگرفتم و با کلام رسایتان احساس غرور میکردم. چرا که همیشه خودتان بودید، شبیه به همهی پدرانِ ما.
یادم میآید یکروز با آگاهی از احوالِ ناخوشِ شما جویای وضعیتتان شدم، اما با صدایی رسا به بچهها اشاره کردید و گفتید؛ از این بهتر نمیشود! اما وقتی تعجب مرا دیدید، لبخندی بر لب آوردید و ادامه دادید؛ لبخند اینبچهها تمام دنیای من است و با دیدن چهره آنان خستگی و مشکلات دور میشود، چون اینها سرمایههای من هستند، سرمایههایی که در آینده نسل جدید کشورم را خواهند ساخت.
چشمانت برایم هزاران پیام بدنبال داشت و این را بدانید تا دنیا، دنیاست، نام و یادتان را همیشه با خود خواهم داشت معلم و البته دوست عزیز من…
حکایت یک رسالت
بله! "ستایشگر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشهها را.» در جامعه انسانى، اصلیترین کار، تعلیم و تربیت است و کسى که این رسالت را به دوش مىکشد تنها معلم است. انسان در بدو تولد در نهادی به نام خانواده چشم به دنیا میگشاید و در آغاز زندگی خود، خانواده بهعنوان جامعهای کوچک، سعی در تعلیم و تربیتِ او دارد و پدر و مادر اولین الگو و اولین معلمان زندگی انسان محسوب میشوند و همینکه انسان دوره طفولیت را پشت سر گذاشت، باید وارد جامعه و نهاد بزرگترش شود و اینجاست که با نهاد مدرسه آشنا و روند جامعهپذیرشدنش شکل میگیرد.
لینک کوتاه : https://tolueaflak.ir/?p=14532
- نویسنده : فرشید گله داری
- ارسال توسط : فرشید گله داری
- منبع : دنیای هوادار
- 138 بازدید
- بدون دیدگاه