در کربلا چه گذشت؟!؟
از : دکتر حسن خسروی. مدرس دانشگاه و مولف کتاب آشنایی با قرآن و عترت.
⏺ نکته ای برای شب چهارم….
ماه محرم آمد تا محرم اسرار شویم تا که مجرم نشویم.
⏺شخصی به یزید گفت که : ای یزید ، نصاری ( یاران حضرت عیسی ( ع ) ) ، خاک پای سم یک خر را که معتقد بودند حضرت عیسی برآن سوار شده است را ، عزیز و محترم می شمرند در حالی که شما پسر دختر پیامبر دین خود را کشتید ؟
وای بر شما .
⏺به یکی از یاران و نزدیکان عمر بن سعد گفتند : وای بر تو . ذریه رسول خدا را کشتید ؟ آن فرد گفت : خاموش باش . اگر آنچه را دیدیم تو دیده بودی ، آنچه ما کردیم تو هم میکردی . چون آنها ( یاران حسین ) پهلوانانی دست به شمشیر ؛ مانند نره شیر بر ما یورش می بردند و پهلوانان ما را از چپ و راست به خاک میانداختند و خود را به سوی مرگ پرتاب میکردند . نه امان نامه قبول میکردند ، نه مال و پول میخواستند نه مقام . اگر ساعتی آنها را آزاد میگذاشتیم همه قشون ما را میکشتند . ما با این شرایط باید چه میکردیم؟
⏺وقتی که کاروان اسیران حسینی را در کوفه می گرداندند ، عده ای از مردم که فهمیده بودند خاندان رسول الله را در شهر آورده اند ناراحت شده و گریه میکردند . امام سجاد ( ع ) فرمودند : اگر برای ما گریه میکنید پس چرا پدرم و خاندانش را کشتید؟!؟!
⏺مالک ابن انس میگوید : من خودم دیدم که عبید الله بن زیاد با چوب دستی خویش به دندانهای سفید حسین ( ع ) میزد و میگفت : حسین ! چه دندانهایی داری ؟ مالک گفت : خودم میدانم که این لبها و دندانهایی را که تو چوب میزنی ، رسول خدا بوسیده است .
⏺عبید الله بن زیاد ، سر امام حسین ( ع ) را روی دو پای خود گذاشت که ناگهان قطره خونی از سر مبارک امام حسین روی پای عبید الله چکید و از لباسش هم گذشت و به پای عبید الله نفوذ کرد و پایش سوراخ شد و هر چه کردند خوب نشد و جای آن بوی بسیار بدی میداد بطوری که عبید الله همواره با خود مشک داشت تا بوی آن دیگران را اذیت نکند .
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
( برگرفته از کتاب در کربلا چه گذشت؟) نوشته مرحوم شیخ عباس قمی).
حسن خسروی