چراکه سلامت کل مجموعه زنبورها به مخاطره افتاده و از میزان بازدهی که تعریف شده نزدیک به شاخصه‌ها به دور خواهند ماند و این بازدهی کم محصول و تولید خروجی کندو میباشد که نامتناسب و بیمار و صد البته زیانده است و هزینه‌بر …
یک تیم فوتبال هم به منزله کندویی بوده که میبایست بازیکنانی کوشا و کارآمد و صد البته مفید با توانمندی دارا بودن قابلیت در دل خود جمع آوری و نگهداری کند .
تعاریفی بسیار و گسترده‌ای وجود دارد راجب بازیکنان توانمندی که در یک تیم فوتبال به خدمت گرفته میشوند و اغلب جنبه تکرار دارند ، همانند : پُست بازیکن و وظایف محوله و یا داشتن فیزیک مناسب پُست به خدمت گرفته شده و …
به مکرر دامن نمیزنیم که ابعاد کلیشه‌ای را در کسر زمان بازخورد خواهیم داشت و از حوصله خارج و فعلی به خطاست .
آنچه سلامت و کارآیی یک کندوی عسل را تضمین و متمایز میکند نسبت به دیگر کندوها جهت داشتن سلامت در کار و تقسیم وظایف کاری هر گروه از زنبورهای پرستاران مراقب و کارگران توانمند و زنبورهای نر قوی جهت باروری ملکه در زمان مناسب خود برای تولید زنبوران سالم در گرو داشتن یک ملکه مقتدر و توانمند است .
قیاس وظایف ملکه‌ای توانمند در یک تیم فوتبال ، سرمربی تیم میباشد که با داشتن علم و دانش فنی و تجهیز آن به علم مدیریت و دیگر علوم مرتبط است .
یک مربی خوب را با خصوصیات فوق قرارداد کرده و مربی توانمند مینامیم .
مربی توانمند و آگاه با سهولت و کمترین زمان ممکنه میتواند با شناخت بازیکنان در قابلیت گذاری برای نقش آفرینی آنان ، طراحی در قالب شرح و وظایف محوله راهکنشی ( تاکتیکی ) و فنی انجام دهد .
این توانمندی که از قابلیت سررشته‌داری و تخصص مربیان هوشمند و صاحب سبک میباشد ، میتواند هر چراغی را که در حال سو سو زدن و رو به اُفول و خاموشی است شعله‌ور و افروزه و افروخته ساخته و تولید نور و روشنایی و بر حسب نیاز تولید گرما هم کند .
کمترین محصول کار و تولید چنین مربیانی توانمند در کمترین زمان تعریف شده ایجاد حرکات تسهیل شده تیمی هدفمند و تقویت تمرکز و کاستن بار روانی بازیکنان میباشد در جهت تهیج نمودن حس برانگیختگی در آنان بوده که ما از آن به عنوان قدرت شوک در یک تیم بحران‌زده نام میبریم . این مهم میسر نمیشود مگر در تقسیم بندی و چند تکه کردن در اجرائیات فوتبال در وضعیات چهار‌گانه و تطبیق و تقارن محوری و نه تقابل سیستم‌ها در زمین تمرین و مسابقات رسمی و غیر رسمی …
« تنها موردی که قید فعل زمان را برای آن باید صرف داشت مبحث هماهنگی و نزدیکی فکری کلی در تیم میباشد چه بین بازیکنان و چه بین مربی و بازیکنان » .
( صرف قید فعل زمان برای هماهنگی ذهنی فکری با مبحث زمان‌بندی ( تایمینگ ) در پاس‌ها و ارسال‌ها و یا زمان‌بندی در حرکات راهکنش به اشتباه گرفته نشود ) .
مربیان توانمند سالم و سَبْک‌مدار و آشنا به امور در بَدو شروع فعالیت شوک‌آوری خود ، با احاطه دانش و داشته‌های ارزشمند و بنیادی به بازیکنان انتقال میدهند و نه با اسم و خاطرات و اتفاقاتی که در گذشته داشته و یا در مقابل از قید و صرف فعل وعده و وعید‌هایی بعید و به دور از ذهن بازیکنان ، ایجاد حبابی کنند که هر آن احتمال ترکیدن و در پیامد آن فاجعه تیمی به مراتب سنگین‌تر از تعویض سرمربی میرود .
به راستی که استفاده از مربیانی اینچنین ناکارآمد که ما آنان را مربیان سوخته و تکراری و خَز شده مینامیم هرگز نمیتوانند در اهداف راهبردی و دارای استراتژی معین زماندار ، نقش مفید و زمامداری داشته و تولید محصول ضعیف آنان بیش از پیش بر همگان فوتبال فهم مشخص میباشد در روند کارآیی تیم …
برای یک زنبوردار که به علم مکانیزاسیون مجهز و با داشتن زمینه و بستر مکانیزه شده سعی در بازدهی و تولید محصول دارد ، داشتن نه تنها کندوهایی مناسب ساختار کار ، بلکه به همان اندازه نیاز به ملکه‌های توانمند هم دارد .
با آرزوی زیبایی و تقدیم مهربانی با اهدای محبت برای همه مدیران مدبر فوتبالی …
تحلیل گردآوری شده
توسط کارآموز فوتبال
وحید جمالی‌کیا
